فهرست
دعایى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
چيزهایى كه بايد براى آنها وضو گرفت
وجوب غسل و كفن و نماز و دفن ميّت
چيزهایى كه تيمّم به آنها صحيح است
مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد
چيزهایى كه در لباس نمازگزار مستحب است
چيزهایى كه در لباس نمازگزار مكروه است
جاهایى كه نماز خواندن در آنها مستحب است
جاهایى كه نماز خواندن در آنها مكروه است
شكهایی كه نبايد به آنها اعتنا كرد
كم و زياد كردن اجزاء و شرايط نماز
نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است
وظيفه امام و مأموم در نماز جماعت
چيزهایى كه در نماز جماعت مكروه است
چيزهایى كه روزه را باطل میکند
7ـ باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح
احكام چيزهایى كه روزه را باطل میکند
جاهایى كه فقط قضاى روزه واجب است
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
مواردى كه مستحب است انسان از كارهایى كه روزه را باطل میکند خوددارى نمايد
5ـ جواهرى كه از دريا به دست میآید
7ـ زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد
فرق بین اعمال عمرۀ مفرده و اعمال عمرۀ تمتّع
مواردى كه انسان میتواند معامله را بههم بزند
شرایط مالى كه آن را اجاره مىدهند
كسانى كه از تصرف در مال خود ممنوعند
عيبهایى كه به واسطه آنها میشود عقد را بههم زد
زنهایی كه ازدواج با آنان حرام است
شرایط شيردادنی كه علت محرم شدن است
احكام مالى كه انسان آن را پيدا میکند
احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
چيزهایى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است
چيزهایى كه در كشتن حيوانات مكروه است
چيزهایى كه در غذا خوردن مکروه است
چيزهایى كه در آشاميدن مکروه است
(چهارم ـ حدّ شرب خمر و مست كنندهها)
(نهم ـ حد ازدواج با زن ذمیه بدون اجازة همسر)
(دهم ـ حد بوسیدن پسربچه با شهوت)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين والصّلاة والسّلام على محمّد وآله الطّاهرين واللّعنة الدائمة على اعدائهم اجمعين.
احكام تقليد
مسأله 1) بر هر مكلّفى، به حكم عقل واجب است كه در عبادات واجبه و معاملات، بلكه در هر فعلى كه احتمال وجوب و يا حرمت در آن باشد، مجتهد، يا مقلّد، و يا محتاط باشد. ولى اگر احتمال وجوب و يا حرمت در فعلى نباشد، عقل حكم به وجوب اجتهاد يا تقليد و يا احتياط نمىكند.
مسأله 2) اگر مكلّف كيفيت احتياط را بداند، اقوى جواز عمل به احتياط است، مثلاً اگر نداند كه هنگام رؤيت هلال دعا واجب است يا نه؟ مىتواند احتياطاً دعا بخواند.
مسأله 3) اقوى جواز عمل به احتياط است، اگرچه مستلزم تكرار باشد، مثلاً مسافر نداند كه وظيفهاش نماز تمام است يا شكسته، مىتواند يك مرتبه نماز را شكسته و يك مرتبه تمام بخواند، اگرچه برايش اجتهاد و يا تقليد ممكن باشد.
مسأله 4) مكلّف در جواز احتياط در عبادات بايد مجتهد، يا مقلّد باشد. اما احتياط در غير عبادات، اگر موارد احتياط را بداند نياز به اجتهاد، يا تقليد ندارد، مثل اینکه نداند كشيدن سيگار حرام است يا نه، در اينجا بدون اجتهاد و تقليد، مىتواند احتياطا آن را ترك كند.
مسأله 5) در ضروريات(وجوب نماز، روزه ماه رمضان، حج، زكات و امثال اينها) نياز به تقليد نيست، همچنين در يقينیات مثل حرمت زنا و شرب خمر.
مسأله 6) عمل شخص جاهل بدون تقليد و احتياط باطل است، مگر اینکه مطابقت عمل با واقع، يا با فتواى مجتهدى كه وظيفه وى رجوع به او بوده كشف شود، و اگر عمل عبادى بوده قصد قربت از او تحقق يافته باشد.
مسأله 7) تقليد عبارت از عمل به فتواى مجتهد است. پس اگر اخذ فتوى کرده باشد، و عمل نكرده باشد، تقليد تحقق نيافته است، اگرچه ملتزم باشد كه به آن فتوى، عمل نمايد.
مسأله 8) اقوى جواز بقا بر تقليد ميّت است، بلكه اگر ميّت اعلم باشد، مقتضاى احتياط واجب، بقا بر تقليد اوست، چه به تمام مسائل او عمل کرده باشد یا نکرده باشد، چه یادش باشد یا نباشد، مطلقا بقا جایز است.
مسأله 9) اقوى عدم جواز تقليد ميّت است ابتداءً مگر اینکه در احياء مجتهد جامع الشرایط پيدا نشود كه در اين صورت اگر عمل به احتياط ممكن نباشد، يا موجب عسر و حرج باشد، تقليد از اعلم اموات جایز است.
مسأله 10) اگر از ميّت به حى عدول كند و هر دو مساوى باشند، مقتضاى احتياط اين است كه دوباره به ميّت رجوع نكند، اگر ميّت اعلم باشد نمىتواند به حى، عدول كند و اگر حى اعلم باشد، عدول متعيّن است.
مسأله 11) هرگاه از مجتهدى تقليد كند، مقتضاى احتياط اين است: در مسائلى كه به فتواى او عمل نموده، به مجتهد ديگرى كه مساوى با اوست عدول نكند، امّا در مسائلى كه به فتواى اول عمل نكرده است، میتواند به فتواى دوم عمل كند، و در اينجا تبعيض در تقليد، تحقق مىيابد. اگر دومى اعلم باشد عدول به سوى او، به تفصيلى كه میآيد متعيّن است.
مسأله 12) در اینکه تقليد اعلم واجب است يا نه، چند صورت دارد:
اول: اينكه غير اعلم با اعلم در مسائل محل ابتلاء، اختلاف در فتوى نداشته باشند. در اين صورت تقليد غير اعلم جایز است.
دوم: اينكه بين اعلم و غير اعلم، اختلاف در فتوى باشد، ولى قول غير اعلم موافق احتياط و قول اعلم مخالف احتياط است، در اينجا نيز تقليد غير اعلم جایز است.
سوم: اينكه بين اعلم و غير اعلم، اختلاف در فتوى باشد، ولى فتواى غير اعلم موافق با فتواى ميّت اعلم است، در اين صورت نيز، تقليد غير اعلم جایز است.
چهارم: اينكه بين اعلم و غير اعلم اختلاف در فتوی باشد، و فتواى غير اعلم موافق احتياط يا موافق فتواى ميّت اعلم نباشد، و عمل به احتياط نيز ممكن نباشد؛ تقليد اعلم متعيّن است، مثلاً فتواى اعلم وجوب نماز ظهر در روز جمعه و فتواى غير اعلم وجوب نماز جمعه باشد، اينجا اگر جمع بين نماز ظهر و جمعه ممكن نباشد، تقليد اعلم متعيّن است. همچنين است اگر مثلاً فتواى اعلم در رأس چهار فرسخ وجوب تمام باشد و فتواى غير اعلم وجوب قصر، در اينجا نيز با عدم امكان جمع، تقليد اعلم متعيّن است. از بيان فوق روشن شد كه تقليد اعلم فىالجمله واجب است نه مطلقا؛ ولى چون عوام تفصيلات فوق را متوجه نمیشوند، احتياط واجب آن است كه از اعلم تقليد كنند.
مسأله 13) اگر اجمالاً بداند كه يكى از مجتهدين اعلم است، ولى مشخصاً نداند كدام است، مقتضاى احتياط فحص و جستوجو است، اگرچه عدم وجوب آن بعيد نيست.
مسأله 14) هرگاه دو مجتهد در علم و فضيلت مساوى باشند، ولى يكى اورع از ديگرى باشد، با عدم علم به اختلاف در فتوى، اقوى تخيير است، و با علم به اختلاف در فتوى به احوط القولين عمل شود، اگرچه مطابق با فتواى غير اورع باشد؛ زیرا دلیلی بر رجحان اورعیت نیست.
مسأله 15) هرگاه براى اعلم فتوى در مسألهاى نباشد، اخذ حكم آن مسأله از غير اعلم جایز است، اگرچه احتياط ممكن باشد.
مسأله 16) هرگاه از مجتهدى تقليد كند كه بقا بر تقليد ميّت را جايز مىداند، و آن مجتهد فوت نمايد، بقا بر تقليد وى در همين مسأله جایز نيست، بلكه بايد به حى رجوع كند. پس اگر حى بقا بر تقليد ميّت را تجويز نمايد، مىتواند بر تقليد ميّت باقى بماند، و اگر بقا را تجويز نكند، بايد در تمامى مسائل به حى رجوع كند.
مسأله 17) عبادت جاهل مقصّر ملتفت، صحیح است اگر مطابق باشد با واقع يا فتواى مجتهدى كه تقليد وى از او صحيح بوده، و در عبادت قصد قربت تحقق یافته باشد، در غیر این موارد عبادت باطل است و اگر عبادت را به رجاء امر انجام داده باشد و بعد کشف شود که امر موجود بوده، عمل محکوم به صحت است.
مسأله 18) عبادت جاهل قاصر، يا مقصّرى كه هنگام عمل غافل است و قصد قربت از او حاصل شده باشد، و بعد از عمل كشف شود كه مطابق با واقع يا فتواى مجتهدى است كه از او تقليد میكند، صحيح است.
مسأله 19) اعلم كسى است كه در استنباط احكام شرعيه از كتاب، سنت، اجماع و عقل، از مجتهدين ديگر استادتر باشد؛ به عبارت ديگر اجود استنباطاً باشد، و طريق شناختن آن، اهل خبره و استنباط است.
مسأله 20) تقليد در اصول دين، جايز نيست؛ زيرا در اصول دين (توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد) علم و معرفت مطلوب است، و از تقليد، علم و معرفت حاصل نمیشود.
مسأله 21) تقليد از غير مجتهد اگرچه از اهل علم باشد، جایز نيست، بلكه تقليد از مجتهد جامع الشرایط يا عمل به احتياط، در صورتى كه موارد آن را بداند واجب است.
مسأله 22) اجتهاد مجتهد، به چند طريق شناخته مىشود:
اوّل: علم وجدانى؛
دوم: شهادت عدلين از اهل خبره، اگر عدلين از اهل خبر نباشند، و احتمال برود كه از اهل خبره شنيدهاند، به شهادت آنان نيز اجتهاد ثابت مىشود. اگر دو نفر عادل از اهل خبره شهادت به اجتهاد كسى بدهند و دو نفر عادل ديگر غير از اهل خبره، اجتهاد او را نفی کنند، شهادت عدلين از اهل خبره مقدّم است، و اگر هر دو بیّنه، اهل خبره باشند، اجتهاد ثابت نمىشود. اما اثبات اجتهاد به عدل واحد و ثقه بعید نیست.
سوم: شياعى كه مفيد علم، يا اطمينان، به اجتهاد كسى باشد.
مسأله 23) اعلميت مجتهد به بيّنهاى كه معارض نداشته باشد، و به شياعى كه مفيد اطمينان باشد، ثابت مىشود.
مسأله 24) هرگاه دو نفر مجتهد باشند، و علم و يا بيّنه به اعلميت يكى از آنها قائم نشود، اگر علم به اختلاف فتوى بين آنان نباشد، مكلّف در تقليد يكى از آنها مخيّر است و ظن به اعلميت يكى، اثر ندارد. اگر علم به اختلاف فتوى باشد، بايد به احوط القولين عمل نمود، و ظن به اعلميت يكى مؤثر نيست، چه رسد به احتمال اعلميت، و اگر احتياط ممكن نباشد، بايد از محتمل الاعلميّه تقليد كرد.
مسأله 25) شرایط مجتهد، چند چيز است:
(اوّل) بلوغ؛ (دوم) عقل؛ (سوم) دوازده امامى بودن؛ (چهارم) عدالت؛ (پنجم) رجليّت؛ (ششم) مجتهد مطلق بودن، و با وجود آن، تقليد از متجزى جایز نيست، مگر اینکه در موردى كه اجتهاد كرده، اعلم از ديگران و یا مساوی با دیگران باشد؛ (هفتم) زنده بودن، پس تقليد ميّت ابتداً جایز نيست. ولى بقا بر تقليد ميت، جایز است چنانکه گذشت؛ (هشتم) حلال زاده بودن، و اما اقبال به دنيا تا حدّى كه مضر به عدالت نباشد، اشكال ندارد.
مسأله 26) عدالت عبارت است از حالت راسخه در انسان كه از آن در كلمات فقها تعبير به ملكه شده است، و آن حالت براى انسان از ادامه اتيان واجبات و ترك محرّمات، حاصل مىشود، و گاهى از آن به استقامت در جاده شرع تعبير مىشود، ولى استقامت در جادّه شرع در بعضى احيان، كاشف از عدالت نيست؛ زيرا شخص فاسق نيز گاهى استقامت در جاده شرع، پيدا مىكند. پس مراد از عدالت، استقامت غالبى در جادّه شرع است كه از آن تعبير به حالت راسخه و ملكه نيز مىشود. عدالت مجتهد به حسن ظاهر كه كاشف علمى يا ظنى از آن باشد ثابت مىشود (حسن ظاهر اگر مفید ظن هم نباشد، عدالت ثابت میشود) و مراد از ظن، ظنّ نوعى است نه شخصى. همچنين عدالت شخص، به شهادت عدلين، و به شياعى كه مفيد وثوق و اطمینان باشد ثابت میشود، و بعید نیست اثبات عدالت به اخبار ثقه.
مسأله 27) هرگاه براى مجتهد چيزى عارض شود كه موجب فقدان بعضى از شرایط جواز تقليد شود، مثل جنون، فسق و نسيان، بر مقلّد لازم است، به مجتهدى كه جامع الشرایط باشد عدول كند.
مسأله 28) هرگاه از مجتهدى تقليد كند كه جامع شرایط فتوى نباشد، و مدتى از زمان بگذرد، مثل كسى است كه اصلاً تقليد نكرده باشد. پس اگر در تقليد خود قاصر بوده حكمش حكم جاهل قاصر است و اگر مقصّر بوده به جاهل مقصّر محكوم است و حكم هر دو (در مسأله 17 و 18) گذشت.
مسأله 29) هرگاه از مجتهدى تقليد كند كه بقا بر تقليد ميّت را جایز نمیداند، و آن مجتهد فوت كند، و بعد از كسى تقليد کند كه بقا بر تقليد ميت را جایز میداند، بايد در مسأله غیر حرمت بقا، باقى بماند و در مسأله بقا بايد عدول به حى كند. چه ميت اعلم باشد، يا حى، و يا مساوى باشند؛ زيرا در عدول، جمع بين قولين، و هم اخذ به احوط القولين شده است.
مسأله 30) علم به اجزاء، شرایط، موانع و مقدمات عبادات، بر مكلّف، واجب است تا هنگام امتثال برايش يقين به فراغ ذمه حاصل شود. اگر تفصيلاً نداند، ولى اجمالاً بداند كه عبادتش واجد جميع اجزاء و شرایط است و مقرون به موانع نيست، عملش صحيح است، در صورتی که عملش مطابق با واقع باشد و یا موافق باشد با فتوای مجتهدی که واجب است تقلید از او.
مسأله 31) تعلّم مسائل شك و سهو محل ابتلاء واجب است، تا يقين به فراغ ذمه حاصل شود، ولى اگر كسى مطمئن باشد كه مبتلى به شك و سهو نمیشود، عملش صحيح است، اگرچه علم به احكام شك و سهو نداشته باشد.
مسأله 32) هرگاه دو مجتهد، يكى اعلم در مسائل عبادات، و ديگرى اعلم در مسائل معاملات باشد، واجب است تبعيض در تقليد از اعلم در هر دو مورد. همچنين است اگر يكى اعلم در بعضى عبادات، و ديگرى اعلم در بعض ديگر باشد.
مسأله 33) اگر بداند فلان عمل واجب نيست، ولى مردّد بين حرام و مكروه و مباح باشد، میتواند آن را به جهت احتمال مبغوضيت، ترك نكند. اگر بداند كه حرام نيست، ولى مردّد بين واجب و مستحب و مكروه باشد، میتواند آن را به رجاء ثواب و مطلوبيت انجام دهد.
مسأله 34) هرگاه رأى مجتهد عوض شود، براى مقلّد بقا به رأى اوّل او جایز نيست، ولى اگر رأى اول او، موافق احتياط باشد، و رأى دوم او، مخالف احتياط، عمل به رأى اول به عنوان احتياط جایز است.
مسأله 35) هرگاه مجتهد از فتوى به سوى توقف، عدول كند بر مقلّد احتياط يا تقليد از اعلم بعد از او، لازم است.
مسأله 36) هرگاه دو مجتهد در علم مساوى باشند، مقلّد میتواند از هر كدام تقليد كند، ولى در مورد اختلاف فتوى، بايد به احوط القولين عمل نمايد، و اعدليت و اورعيت يكى، باعث ترجيح او نمیشود.
مسأله 37) هرگاه از مجتهدى تقليد كند كه قائل به حرمت عدول است حتى به سوى اعلم، عدول به اعلم جایز است بلكه در صورت اختلاف در فتوى، و عدم موافقت فتواى او با احتياط، عدول متعيّن است.
مسأله 38) هرگاه از شخصى تقليد كند به خيال اینکه زيد است، بعد ظاهر شود که عمرو بوده است، تقليد و اعمالش صحيح است، اگرچه تقليدش از زيد به عنوان تقييد باشد؛ زيرا معيار در صحت عمل استناد آن به فتواى مجتهد جامع الشرایط است و آن تحقق يافته و تقييد در شخص خارجى اثر ندارد، ولى اگر زيد اعلم از عمرو بوده حكم آن مفصلاً در مسأله (12) گذشت.
مسأله 39) به دست آوردن فتواى مجتهد، شش راه دارد:
اوّل: شنيدن از خود مجتهد؛
دوم: شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند؛
سوم: شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دارد؛
چهارم: ديدن در رساله مجتهد، در صورتى كه انسان به درستى آن رساله، اطمينان داشته باشد؛
پنجم: گرفتن فتوى را به استفتاء، به نحوى كه اطمينان حاصل شود كه جواب را خود مجتهد نوشته، يا آن را ملاحظه و امضاء كرده است؛
ششم: شياع مفيد اطمينان.
مسأله 40) هرگاه از كسى كه اهليت فتوى را ندارد، تقليد كند و بعد ملتفت شود، عدول به مجتهد جامع الشرایط واجب است، و حال اعمال سابق وى حال عمل جاهل غير مقلّد است. پس اگر موافق باشد با واقع، و يا فتواى كسى كه از وى فعلاً تقليد نموده است، حكم به صحت آن اعمال میشود و الاّ فلا و همچنين است اگر از غير اعلم، تقليد كرده باشد بنا بر اقوى عدول به اعلم به تفصيلى كه گذشت واجب است. اگر از اعلم تقليد كند و بعد از آن غير او اعلم شود، واجب است عدول به سوى اعلم، به تفصيلى كه در مسأله (12) گذشت.
مسأله 41) اگر اعلم منحصر بين دو نفر باشد، و مكلّف علم به اختلاف در فتوى بين هر دو نداشته باشد، مخيّر است كه از هر كدام تقليد كند. اگر علم به اختلاف داشته باشد، و احتياط ممكن باشد، احوط القولين را اخذ كند و اگر احتياط ممكن نباشد، از مظنون الاعلميه تقليد نمايد، و اگر ظن به اعلميت يكى نداشته باشد، از محتمل الاعلميه، تقليد كند و اگر محتمل الاعلميه نباشد، مخيّر است بين هر دو.
مسأله 42) اگر شك کند در فوت مجتهد، يا تبديل رأيش، يا عروض فقدان بعضى شرایط اجتهادش؛ بقاء بر تقليد او تا كشف حال، جایز است.
مسأله 43) هرگاه بداند مدتى در عباداتش بدون تقليد بوده، اما مقدار زمان آن را نداند، پس اگر اعمال گذشته او مطابق با واقع يا فتواى مجتهدى كه وظيفهاش، رجوع به او بوده و يا با فتواى مجتهدى كه فعلاً رجوع كرده است بوده، حكم به صحت آن میشود، امّا اگر علم به موافقت نداشته باشد و احتمال آن را بدهد، در اين صورت فرق است بين عبادات موقته و غير موقته، كه در اول بعد از خروج وقت، قضا لازم نيست، اما در دومى و يا اولى قبل از خروج وقت، اعاده لازم است؛ زيرا اشتغال يقينى برائت يقينيه لازم دارد و معلوم المخالفه و محتمل المخالفه، اعادهاش لازم است تا يقين به برائت پيدا كند. اگر علم داشته باشد كه اعمال گذشته، موافقت با واقع و يا فتواى مجتهدى كه از او بايد تقليد مىكرد نداشته، و امر دائر باشد بين اقل و اكثر، مقتضاى احتياط اين است كه مقدارى قضاء انجام دهد، تا اطمينان به برائت ذمه پيدا كند، اگرچه اكتفا به مقدار متيقّن، بعيد نيست.
مسأله 44) هرگاه بداند اعمال سابقهاش با تقليد بوده، ولى شك كند كه تقليدش صحيح بوده يا باطل، بنا را بر صحت بگذارد، مگر اینکه احراز شود که برخلاف فتوای مجتهدی بوده که وظیفهاش تقلید از او بوده و در تقلید معذور نبوده، امّا در اعمال آينده خود، بايد تقليد صحيح نمايد.
مسأله 45) اگر از مجتهدى تقليد كند، و بعد شك كند كه آيا جامع الشرایط است يا نه، فحص واجب است، و امّا اگر تقليد كند و بداند كه جامع الشرایط بوده، ولى نمیداند كه حالا بعضى شرایط را فاقد است يا نه، فحص لازم نيست، و تقليدش صحيح است.
مسأله 46) كسى كه اهليت فتوى را به جهت عدم قدرت بر استنباط ندارد، فتوى دادن بر او حرام است، امّا اگر قدرت استنباط را دارد، ولى فاقد بعض شرایط است، فتوى دادن بر او حرام نيست.
مسأله 47) كسى كه اهليت قضاء را ندارد، قضاوت بر او حرام است و حكمش نافذ نيست، و مرافعه و اقامه شهادت نزد وى جایز نيست و مالى كه به حكم او اخذ شده دو صورت دارد:
1ـ حق متقاضى كلّى باشد، در اين صورت اخذ و اكل مال، هر دو حرام است؛
2ـ حق متقاضى شخصى باشد، مثلاً مدعى باشد كه اين گوسفند مال من است، در اين صورت اخذ حرام، و اكل آن حرام نيست، و اگر گرفتن حق، هيچ راهى جز مرافعه نزد او ندارد، در اين صورت اخذ و اكل مال هر دو، جايز است.
مسأله 48) در مرجع تقليد و قاضى عدالت شرط است و طريق ثبوت آن سه راه دارد:
1ـ معاشرتى كه مفيد علم يا اطمينان باشد؛
2ـ شهادت عدلين؛
3ـ شياعى كه مفيد علم يا اطمينان باشد، ولى ثبوت آن به شهادت ثقه نيز، خالى از قوت نيست.
مسأله 49) در مسأله وجوب تقليد اعلم و عدم وجوبش، بايد مراجعه به اعلم شود و تقليد غير اعلم ـ هرگاه فتوى دهد، به عدم وجوب تقليد اعلم
جایز نيست. اما اگر اعلم فتوى دهد كه تقليد اعلم واجب نيست. براى عامى تقليد غير اعلم در مسائل اختلافی مشکل است.
مسأله 50) اگر مجتهدی فوت كند، وكلا و مأذونين از ناحيه او عزل میشوند، اما كسانى را كه به حيث متولّى بر وقف يا قيّم بر صغار نصب كرده باشد انعزالشان معلوم نيست. مقتضاى احتياط، مراجعه به حى و تمديد توليت و قيموميت است.
احكام طهارت
آب مطلق و مضاف
مسأله 51) آب يا مطلق است يا مضاف. آب مضاف آبيست كه آن را از چيزى بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد، مثل آبى كه با گل و مانند آن به قدری مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند، و غير اينها آب مطلق است و آن بر شش قسم است: (اوّل) آب كُر؛ (دوم) آب قليل؛ (سوم) آب جارى؛ (چهارم) آب باران؛ (پنجم) آب چاه؛ (ششم) آبى كه از زمين مىجوشد و جريان ندارد.
1ـ آب كُر
مسأله 52) آب كُر مقدار آبيست كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب و نیم است بريزند، آن ظرف را پر كند، و وزن آن تقريباً (384) لیتر میشود.
مسأله 53) اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است مانند لباس نجس، به آب كُر برسد، چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزة نجاست را بگيرد، نجس میشود و اگر تغيير نكند نجس نمیشود.
مسأله 54) اگر بو يا رنگ يا مزة آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند نجس نمیشود.
مسأله 55) اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كُر است برسد و بو يا رنگ يا مزة قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كُر باشد تمام آب نجس میشود. اگر به اندازه كُر يا بيشتر باشد مقدارى كه بو يا رنگ يا مزة آن تغيير كرده نجس است و بقيه پاك است.
مسأله 56) آب فواره اگر متصل به كُر باشد، آب نجس را پاك مىكند ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد آن را پاك نمىكند، مگر آنکه چيزى روى فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بهتر اين است كه آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.
مسأله 57) اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كُر است بشويند آبى كه از آن چيز مىريزد اگر متصل به كُر باشد و بو يا رنگ يا مزة نجاست نگرفته باشد و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است.
مسأله 58) اگر مقدارى از آب كُر يخ ببندد و باقى آن به قدر كُر نباشد چنانچه نجاسات به آن برسد نجس میشود، و هر مقدار از يخ هم آب شود نجس است.
مسأله 59) آبى كه به اندازه كُر بوده، اگر انسان شك كند از كُر كمتر شده يا نه مثل آب كُر است، يعنى نجاست را پاك میکند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمیشود، و آبى كه كمتر از كُر بوده و انسان اگر شك دارد به مقدار كُر شده يا نه حكم آب كمتر از كُر را دارد.
مسأله 60) كُر بودن آب، به دو راه ثابت میشود:
اول: اینکه خود انسان يقين كند؛
دوم: آنکه دو مرد عادل خبر دهند، و بعيد نيست كه قول يك مرد عادل بلكه قول كسى كه مورد وثوق و اطمينان است نيز كافى باشد.
2ـ آب قليل
مسأله 61) آب قليل آبيست كه از زمين نجوشد و از كُر كمتر باشد.
مسأله 62) اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد نجس میشود، ولى اگر با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مىرسد نجس است و مقدارى كه به آن چيز نرسيده پاك است.
مسأله 63) آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد نجس است، و آب قليلى كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن جدا میشود در صورتى كه محل به مجرد شستن با او پاك شود، آن آب پاك است، مثلاً اگر محل نجس چيزى باشد كه به يك مرتبه شستن پاك شود و عين نجاست را هم نداشته باشد، غساله آن؛ يعنى آبى كه از او در وقت شستن جدا میشود پاك است. اما چيزى كه دو مرتبه شستن آن لازم است از غساله اوّل بنا بر احتياط واجب اجتناب لازم است، و غساله شستن دوم پاك است.
مسأله 64) آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مىشويند با پنج شرط پاك است:
اوّل: آنکه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد؛
دوم: نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد؛
سوم: نجاست ديگرى مثل خون با بول يا غائط بيرون نيامده باشد؛
چهارم: ذرههاى غائط در آب پيدا نباشد؛
پنجم: بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
3ـ آب جارى
آب جارى آبيست كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات. اگر از زمین بجوشد و جریان نداشته باشد در حکم آب جاری است.
مسأله 65) آب جارى اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
مسأله 66) اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزهاش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است و طرفى كه متصل به چشمه است اگرچه كمتر از كُر باشد پاك است. آبهاى طرف ديگر نهر اگر به اندازه كُر باشد يا به واسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك وگرنه نجس است.
مسأله 67) آب چشمهاى كه جارى نيست ولى طوري است كه اگر از آن بردارند باز مىجوشد، حكم آب جارى را دارد؛ يعنى اگر نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزهاش به واسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است.
مسأله 68) آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى است، در صورتى كه به ملاقات نجس بو يا رنگ يا مزهاش تغيير نكند نجس نمیشود.
مسأله 69) چشمه آبى كه مثلاً در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش مىافتد، فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى را دارد.
مسأله 70) آب حوضچه حمام اگر كمتر از كُر باشد، چنانچه به خزينهاى كه آبش به ضميمه آب حوض به اندازه كُر است متصل باشد و با ملاقات نجس بو يا رنگ يا مزهاش تغيير نكند نجس نمیشود.
مسأله 71) آب لولههاى حمام و عمارتها كه از شيرها و دوشها مىريزد اگر به ضميمه حوضى كه متصل به آن است به قدر كُر باشد حكم كُر را دارد.
مسأله 72) آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس میشود. اما اگر با فشار جارى باشد و مثلاً نجاست به پائين آن برسد، طرف بالاى آن نجس نمیشود.
4 ـ آب باران
مسأله 73) چيزى كه نجس است و عين نجاست در آن نيست به هر جاى آن يك مرتبه باران برسد پاك میشود. در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست ولى باريدن دو سه قطره فایده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مىآيد.
مسأله 74) اگر باران بر عين نجاست ببارد و به جاى ديگر ترشح كند چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد، و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذرة خون در آن باشد، يا آنکه بو يا رنگ يا مزة خون گرفته باشد نجس میباشد.
مسأله 75) اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن، عين نجاست باشد، تا وقتى كه باران به بام مىبارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مىريزد پاك است. ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مىريزد به چيز نجس رسيده است نجس میباشد.
مسأله 76) زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك میشود، و اگر باران بر زمين جارى شود و در حال باريدن به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك میکند.
مسأله 77) خاك نجس كه به واسطه باران گل شود پاك است.
مسأله 78) هرگاه آب باران در جایى جمع شود، اگرچه كمتر از كُر باشد چنانچه موقعى كه باران مىآيد چيز نجسى را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزة نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك میشود.
مسأله 79) اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد، و بر آن زمين نجس جارى شود. فرش نجس نمیشود و زمين هم پاك مىگردد.
5 ـ آب چاه
مسأله 80) آب چاهى كه از زمين مىجوشد، اگرچه كمتر از كُر باشد چنانچه نجاستی به آن برسد، تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزة آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است، ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى كه در كتابهاى مفصل فقهی گفته شده از آب آن بكشند.
مسأله 81) اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود پاك میشود و بهتر اينست كه با آبى كه از چاه مىجوشد مخلوط گردد.
مسأله 82) اگر آب باران در گودالى جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه پس از قطع باران نجاستی به آن برسد، نجس میشود.
6ـ آبى كه از زمين مىجوشد
مسأله 83) آبى كه از زمين مىجوشد و جريان ندارد در حكم آب جارى است؛ يعنى با ملاقات نجاست، نجس نمیشود مگر اینکه رنگ يا بو يا مزة آن تغيير كند و اگر تغييرش خود بهخود و بدون اتصال به كُر و جارى زائل شود پاك میشود، چنانکه در مسأله (67) گذشت.
احكام آبها
مسأله 84) آب مضاف كه معنى آن در مسأله (51) گفته شد، چيزى نجس را پاك نمیکند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 85) آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذرهاى نجاست به آن برسد نجس میشود ولى چنانچه با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس است و مقدارى كه نرسيده است پاك میباشد، مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است.
مسأله 86) اگر آب مضاف نجس طورى با آب كُر يا جارى مخلوط شود كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك میشود.
مسأله 87) آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست كه به حدّ مضاف شدن رسيده يا نه، مثل آب مطلق است؛ يعنى چيز نجس را پاك میکند، و وضو و غسل هم با آن صحيح است و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل مضاف است؛ يعنى چيز نجس را پاك نمیکند، و وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 88) آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف، و معلوم نيست كه قبلاً مطلق بوده يا مضاف، نجاست را پاك نمیکند، و وضو و غسل هم با آن باطل است. چنانچه نجاستى به آن برسد نجس نمیشود اگر به اندازة كُر يا بيشتر باشد.
مسأله 89) آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزة آن را تغيير دهد، اگرچه كُر يا جارى باشد نجس میشود ولى اگر بو يا رنگ يا مزة آب، به واسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلاً مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمیشود.
مسأله 90) آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزة آن را تغيير داده، چنانچه به كُر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد يا باد، باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان هنگام باريدن در آن جارى شود در تمام اين صور چنانچه تغيير آن از بين برود پاك میشود ولى بنا بر احتياط واجب بايد آب باران يا كُر يا جارى با آن مخلوط گردد.
مسأله 91) اگر چيز نجسى را در كُر يا جارى تطهير نمايند در شستنى كه با آن پاك مىگردد، آبى كه بعد از بيرون آوردن از آن مىريزد پاك است.
مسأله 92) آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه، پاك است، و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است.
مسأله 93) نيم خورده سگ و خوك و كافر غير كتابى نجس و خوردن آن حرام است. اما كتابى، مثل يهود و نصارى اقوى طهارت آن است و احوط اجتناب است و نيم خورده حيوانات حرام گوشت پاك، و خوردن آن مكروه است ولى نيم خورده مؤمن و گربه مكروه نيست.
احكام تخلّى
مسأله 94) واجب است انسان وقت تخلّى و مواقع ديگر، عورت خود را از كسانى كه مكلّفند، اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنين از ديوانه و بچههاى مميز كه خوب و بد را مىفهمند بپوشاند، ولى زن و شوهر و كسانى كه در حكم آنها هستند مثل كنيز و مالكش كه مرد باشد لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 95) لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند كافيست.
مسأله 96) موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 97) اگر موقع تخلّى، طرف جلو بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله بگرداند كفايت نمیکند، اگر جلو بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله نکند.
مسأله 98) احتياط مستحب آن است كه طرف جلو بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعداً گفته میشود، و موقع تطهير مخرج بول و غائط رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 99) اگر براى آنکه نامحرم او را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، احوط پشت به قبله است و نبايد رو به قبله بنشيند، و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند احوط پشت به قبله است.
مسأله 100) احتياط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، ولى اگر خود بچه بنشيند، جلوگيرى از آن واجب نيست.
مسأله 101) در چهار جاه تخلّى حرام است:
اول: در كوچههاى بنبست در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند؛
دوم: در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است؛
سوم: در جایى كه براى عدهای مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسهها؛
چهارم: روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد، همچنين هر جايى كه تخلّى موجب هتك حرمت يكى از مقدسات دين يا مذهب شود.
مسأله 102) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب، پاك میشود:
اول: آنکه با غائط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد؛
دوم: آنکه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد؛
سوم: آنکه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در غير اين سه صورت مىتوان مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعداً گفته میشود با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.
مسأله 103) مخرج بول با غير آب پاك نمیشود، و در كُر و جارى اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافيست، ولى با آب قليل بنا بر احتياط واجب بايد دو مرتبه شست و بهتر آن است كه سه مرتبه شسته شود.
مسأله 104) اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن نماند. ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر دفعه اول طورى شسته كه ذرهاى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
مسأله 105) با سنگ و كلوخ و پارچه و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند میشود مخرج غائط را تطهير كرد، چنانچه رطوبت كمى داشته باشد كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.
مسأله 106) احتياط واجب آن است كه سنگ و كلوخ يا پارچهاى كه غائط را با آن برطرف مىكنند سه قطعه باشد، و اگر با سه قطعه برطرف نشود، بايد به قدرى اضافه نمايد تا مخرج كاملاً پاكيزه شود.
مسأله 107) پاك كردن مخرج غائط با چيزهاى كه احترام آنها لازم است مانند كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران و امامان بر آن نوشته شده حرام است و پاك شدن مخرج با استخوان و سرگين محل اشكال است.
مسأله 108) اگر شك كند كه مخرج بول يا غائط را تطهير كرده يا نه، لازم است تطهير نمايد اگرچه عادتاً هميشه بعد از بول يا غائط فوراً تطهير مىكرده.
مسأله 109) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده يا نه، در صورتى كه احتمال بدهد كه پيش از شروع به نماز ملتفت حالش بوده نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعدى بايد تطهيركند.
استـبراء
مسأله 110) استبراء عملى مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مىدهند، تا يقين كنند که بول در مجرى نمانده است، و آن داراى اقسامي است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند، و بعد انگشت شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنهگاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
مسأله 111) آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن با زن از انسان خارج میشود و به آن «مذى» مىگويند پاك است و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مىآيد و به آن «وذى» گفته میشود، و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مىآيد و به آن «ودى» مىگويند اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است. چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود و شك كند كه بول است يا يكى از آن سه آب، پاك میباشد.
مسأله 112) اگر انسان شك كند كه استبراء كرده يا نه، و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس است. چنانچه وضو گرفته باشد باطل میشود ولى اگر شك كند استبرائى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك میباشد و وضو را هم باطل نمیکند.
مسأله 113) كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنکه مدتى از بول كردن او گذشته يقين كند كه بول در مجراى او نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك است يا نه، آن رطوبت پاك میباشد و وضو را هم باطل نمیکند.
مسأله 114) اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطاً غسل كند و وضو هم بگيرد ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافيست.
مسأله 115) براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه بول است يا نه پاك میباشد، و وضو و غسل او را هم باطل نمیکند.
مستحبّات و مكروهات تخلّى
مسأله 116) مستحب است در موقع تخلّى جایی بنشيند كه كسى او را نبيند و موقع وارد شدن به جاى تخلى، اول پاى چپ، و موقع بيرون آمدن، اول پاى راست را بگذارد، همچنين مستحب است كه در حال تخلّى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
مسأله 117) نشستن رو بهروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است ولى اگر عورت خود را به وسيلهاى بپوشاند مكروه نيست و نيز در موقع تخلى نشستن روبهروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و در خانه و زير درختى كه ميوه مىدهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه میباشد، همچنين است حرف زدن در حال تخلى ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد.
مسأله 118) ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب خصوصا آب ايستاده مكروه است.
مسأله 119) خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است، چنانچه براى بدن ضرر كلى داشته باشد حرام است.
مسأله 120) مستحب است انسان پيش از وضوی نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى بول كند.
ثبت دیدگاه