احكام ديه
مسأله 3037) اگر كسى كه بالغ و عاقل است، عمداً و به ناحق مسلمانى را بكشد، در صورتى كه مقتول، مرد يا پسر باشد، ولىّ مقتول میتواند قاتل را عفو كند، يا بكشد. ولى اگر مقتول كافر باشد قاتل او را كه مسلمان است، نمىتوان كُشت. اگر مقتول مسلمان، زن يا دختر باشد اگرچه میشود قاتل مسلمان او را كُشت ولى اگر قاتل مرد باشد بايد نصف دية او را به ولىّ او بدهند. اگر قاتل ديوانه يا نابالغ باشد مطلقاً ديه بايد بدهند، و دية آن بر عاقله است كه معناى آن در مسأله (3026) گذشت و نيز ولى میتواند به مقدارى كه طرفين راضى شوند از قاتل ديه بگيرد، در صورتى كه رضايت آنها به ديهاى باشد كه در شرع معين شده است، چون تقديرات شرعى در ديه مختلف است، اختيار تعيين آن با قاتل است، و میتواند هر كدام را كه براى او آسانتر است، اختيار کند.
مسأله 3038) ديهاى كه قاتل بايد بدهد، در صورتى كه مقتول مرد و مسلمان و آزاد باشد، يكى از شش چيز است:
اول: در قتل عمدى صد شتر نر كه داخل سال ششم شده باشند و در قتل خطایى محض و شبه عمد سن شترها كمتر از اين است؛
دوم: دو صد گاو؛
سوم: هزار گوسفند؛
چهارم: دو صد حله و هر حله دو پارچه است و اولى اين است كه از پارچهاى يمن باشد؛
پنجم: هزار دینار که هزار مثقال شرعى طلا است و هر مثقال 18 نخود است؛
ششم: ده هزار درهم كه هر درهمى 6/12 نخود نقرة سكه دار است.
اگر مقتول، زن و مسلمان و آزاد باشد، دية او در هر يك از اين شش چيز نصف دية مرد است. اگر مقتول كافر ذمیباشد، در صورتى كه مرد باشد دية او هشتصد درهم، و در صورتى كه زن باشد دية او چهارصد درهم است. اگر كافر غير ذمیباشد، ديه ندارد و دية مقتولى كه غلام يا كنيز باشد، قيمت او است، در صورتى كه بيشتر از دية آزاد نباشد و در صورتى كه قتل عمدى هم باشد، نمیشود قاتل آزاد را براى او كشت. دیة ولد زنا که محکوم به اسلام است، دیة شخص مسلمان است.
دیـة اعـضا
مسأله 3039) دية چند چيز، مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پيش گفته شد.
اول: آنکه دو چشم كسى را كور كند، يا چهار پلك چشم او را از بين ببرد. اگر يك چشم او را كور كند، بايد نصف دية كشتن را بدهد.
دوم: دو گوش كسى را ببرد، يا كارى كند كه هر دو گوش او كر شود. اگر يك گوش او را ببرد يا كر كند، بايد نصف دية كشتن را بدهد، و اگر نرمة گوش او را ببرد، احوط اين است كه با او صلح نمايد.
سوم: تمام يا نرمة بينى كسى را ببرد.
چهارم: زبان كسى را از بيخ ببرد و اگر مقدارى از آن را ببرد بايد به نسبت مخارج حروفى كه به جهت قطع زبان از بين رفته است، ملاحظه نمايد و ديه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسيم كنند، و نسبت آن مقدار را بدهد. اولى اين است كه با مقدارى كه در ملاحظه مساحت: يعنى نصف، يا ثلث يا ربع و مانند اينها واجب میشود، ملاحظه نموده، هر كدام بيشتر است آن را بدهد.
پنجم: تمام دندانهاى كسى را از بين ببرد. در صورتى كه بعضى از دندانها را از بين ببرد و صاحب دندان مرد باشد، بايد براى هر دندانى از دندانهاى جلوى كه دوازده عدد است، پانصد درهم ديه بدهد، و براى هر يك از دندانهای ديگر كه هيجده عدد است، دو صد و پنجاه درهم بدهد. اگر زن باشد ديه آن تا به مقدارى كه به ثلث ديه نرسد، با ديه مرد مساوى است، و در صورتى كه به ثلث برسد ديه دندانهاى او نصف ديه دندانهاى مرد است.
ششم: هر دو دست كسى را از بند جدا كند، اگر يك دست را از بند جدا كند، بايد نصف دية كشتن مثل او را بدهد.
هفتم: ده انگشت كسى را ببرد، و ديه انگشت ابهام، ثلث ديه دست و ديه ساير انگشتها سدس است و ديه در زن اگر به ثلث برسد، نصف دية مرد است.
هشتم: هر دو پستان زنى را ببرد، اگر يكى از آنها را ببرد، بايد نصف دية كشتن مثل او را بدهد.
نهم: هر دو پاى كسى را تا مفصل يا همه ده انگشت پا را ببرد و ديه هر انگشت پا مثل ديه آن انگشت از دست است.
دهم: تخمهاى مردى را از بين ببرند.
يازدهم: طورى به كسى آسيب برساند كه عقل او از بين برود. اگر پشت كسى را طورى بشكند كه ديگر علاج نشود، بايد تمام دية را بدهد. اگرچه احوط اين است كه رجوع به صلح شود.
دوازدهم: بریدن حشفه و بیشتر از آن، فرق نمیکند بین پیر و جوان، بچه و خصی خلقت یا کسی که بیضههایش کشیده شده و یا کوبیده شده، در صورتی که موجب فلج نباشد. در آلت رجل عنین و فلج، ثلث دیه است.
سیزدهم: دیة عورت زن.
چهاردهم: قطع نخاع.
پانزدهم: شکستن کمر در صورتی که قابل علاج نباشد.
شانزدهم: دو الیه و هر یک نصف دیة کامله.
هفدهم: دو خصیه و برای هر یک نصف دیه است.
مسأله 3040) اگر اشتباهاً كسى را بكشد بايد علاوه بر ديه كه در مسأله (3047) گفته شد، خود قاتل يك بنده آزاد كند، اگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه پى در پى روزه بگيرد، و اگر اين را هم نتواند، شصت فقير را سير كند. اگر عمداً و به ناحق بكشد، در صورت عفو يا گرفتن ديه بايد دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند و يك بنده را آزاد نمايد.
دیة سقط جنین
مسأله 3041) كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند، ضامن است. همچنین اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود، يا به كسى ديگر صدمه بزند، ضامن میباشد.
مسأله 3042) اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند، و آن سقط آزاد و محكوم به اسلام باشد، چنانچه چيزى كه سقط شده نطفه باشد، ديهاش بيست مثقال شرعى طلاى سكه دار است كه هر مثقال آن (18) نخود میباشد؛ اگر علقه؛ يعنى خون بسته باشد، چهل مثقال؛ اگر مضغه؛ يعنى پاره گوشت باشد، شصت مثقال؛ اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال؛ اگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دميده نشده، صد مثقال؛ اگر روح در او دميده شده، چنانچه پسر باشد دية او هزار مثقال؛ اگر دختر باشد، ديه او پنجصد مثقال شرعى طلاى سكه دار است. در جميع اين صور اگر عوض هر يك مثقال طلا، ده درهم نقره بدهد كافى است.
مسأله 3043) اگر زن حامله كارى كند كه بچهاش سقط شود، بايد دية آن را به تفصيلى كه در مسأله پيش گفته شد، به وارث بچه بدهد و به خود زن چيزى از آن نمیرسد.
مسأله 3044) اگر كسى زن حامله را بكشد، بايد ديه زن و بچه را بدهد.
دیة جراحات
مسأله 3045) اگر پوست سر يا صورت مردى را پاره كند، بايد يك صدم دية انسان را كه در مسأله (3038) گفته شد به او بدهد؛ اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد، بايد دو صدم بدهد؛ اگر خيلى از گوشت را پاره كند، بايد سه صدم بدهد؛ اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار صدم؛ اگر استخوان نمايان شود، پنج صدم؛ اگر استخوان بشكند، ده صدم؛ اگر بعضى از ريزههاى استخوان از جاى خود بيرون آيد، پانزده صدم و اگر به پردة مغز سر برسد، بايد سى و سه صدم بدهد.
مسأله 3046) اگر به صورت كسى سيلى يا چيز ديگرى بزند به طورى كه صورت او سرخ شود، بايد يك مثقال و نيم شرعى طلاى سكّه دار كه هر مثقال 18 نخود است بدهد؛ اگر كبود شود، سه مثقال؛ اگر سياه شود، بايد شش مثال شرعى طلاى سكه دار بدهد، ولى اگر جاى ديگر بدن كسى را به واسطه زدن سرخ، يا كبود، يا سياه كند، بايد نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.
مسأله 3047) اگر به حيوان حلال گوشت كسى زخم بزند، يا چيزى از بدن آن را ببرد، بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 3048) اگر انسان سگ شكارى كسى را يا سگى كه نگهبانى خانه را میکند، يا سگ گلة كسى را، يا سگى كه پاسبانى زراعت را میکند، بكشد، بايد قيمت او را بدهد. اگر قيمت سگ شكارى كمتر از چهل درهم باشد، لازم است چهل درهم بدهد.
مسأله 3049) اگر حيوان، زراعت يا مال كسى را از بين ببرد، چنانچه صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، بايد مقدارى كه ضرر زده به صاحب مال، يا زراعت بدهد.
مسأله 3050) اگر فروشنده دوا اشتباهاً دوایى را به خريدار بدهد، و مريض آن را بخورد و ضررى به او برسد فروشنده ضامن است، و بايد ديه بدهد. همچنين است اگر اشتباهاً آمپولى را بدهد، و براى مريض ضرر برساند ضامن است.
مسأله 3051) اگر كسى بچهاى را طورى بزند كه ديه واجب شود، ديه مال طفل است و اگر مرده، بايد به ورثه او بدهد. چنانچه مثلاً پدر بچه به قدرى او را بزند كه بميرد، دية او را ورثة ديگرش مىبرند و به خود پدر از ديه چيزى نمیرسد.
ثبت دیدگاه